غریبه بود آشنا شد...
عادت شد...
عشق شد...
هستی شد...
روزگارشد...
خسته شد...
بی وفاشد...
دورشد...
بیگانه شد...
فراموش نشد...
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم !
عشق من ، بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد !
اگه کفشت پاتو می زد و از ترس قضاوت مردم پابرهنه نشدی
و درد رو به پات تحمیل کردی ، دیگر در مورد آزادی شعار نده . . .
هر وقت دل کسی رو شکستی
1 میخ بزن تو دیوار
هر وقت که دلشو به دست اوردی
اون میخ رو از دیوار در بیار
ولی جای اون میخ همیشه رو دیوار میمونه
خوشحالی که دلمو شکستی؟؟؟
بدان ای نازنین آنچه شکستی
تصویر زیبای خودت بود که در دلم ساخته بودی
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
استعداد عجیبی در شکستن داری
قلب
غرور
پیمان
استعداد عجیبی در نشستن دارم
به پای تو
به امید تو
در انتظار تو
مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد
جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم
ندانسته آلوده شدم
نشناخته وابسته شدم
و نخواسته رانده شدم
تـو هم تلخ بودی
تلــخ !
درست مثل قطره های فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم می دانند !
غافل از اینکه این بار
تلخی تــو دلم را فلــج کرد ...!
دلگیـرم از ایــن قابهـای مضحک بــی روح
لبخندهـای خـشک
احوال پـرسـی هـای معمـولـی
چشــمان من
ٺـصـویـری از جـنس نـگاه تو می خواهـد . . .!!