اینجارو میخوام عوض کنم بدلیلی
اونابیکه میشناسمو تاجاییه که یادم بمونه خودم بهشون ادرس میدم
بقیه کامنت بذارن یه ایمیلی یا ادرس وبلاگی بذارن تا براشون ادرسو بفرستم
معذرت از همه.
کجا گم کردمت عزیزترینم؟ کجا رهات کردم که دیگر پیدا نمیشوی؟ چرا نمی آیی که آب شوم پیش چشمهات؟ که باد شوم لای موهات ؟ کاش برگردی کاش...
بند بند وجودم داره از هم میپاشه. تقریبن تمام بدنم درد میکنه. جرا عقلمو دادم دست اون پسره و انقد وحشیانه باش رفتم کوه که حالا شبا از زانو درد خوابم نبره واقعن؟
سگ تو من که همیشه اخر از همه بخودم فک میکنم.
- چلاقی دیگه. باید بشینی سیمای خانواده ببینی توخونه. با بخانه برمیگردیم.
- ببند دهنتو. توام نرو بیرون. به جرم ایجاد وحشت عمومی میگیرنت.
کی میتونه جز خودم بفهمه چه دردی داره فردا مجبور باشم برم مدرسه، فقط بخاطر چارتا بچه تخمی خرخون که وسط سال مسافرناشونو میرن، وخ اخر سال از بیکاری میان مدرسه و روز اخرسال من بدبختم میکشونن مدرسه. ریدم تو همشون. اه.
اونم تازه وختی که کلی گریه دارمو دلم یه بغل محکم میخواد و هیچی اونجوریکه باس باشه نیس.
میخوام عر بزنم. بهیچکسم ربطی نداره .
بعضی وختا سادیسمم عود میکنه. اون بازیه هس که ادمه رییسشو به بیس طریق میکشه، حتا اونم بنظرم راضی کننده نیس. خیلی با روشای بهتریم میشد طرفو بکشه. مثلن با کراوات خفه ش کنه. یا انگشتاشو قط کنه یا دارش بزنه اما خیلی ساده ترازین حرفا بود. بعضیاش خوب بود.
حال کسیو دارم که سوگوار چیزیه که همه از قبل میدونستن اون چیز مرده و من فقط تازه فهمیدم. برا همینم مسخرس که بخوام غصه بخورم. این خیلی بده که بقیه تموم شدن یچیزو میفهمن ولی بروت نمیارن تا وختی واقعیت تالاپی ریده شه روت.
دیروز یه کتاب دیدم تو همون فروشگاهه. اسمش این بود:
les dieux ont faim
مثلن ینی خدایان تشنه اند. چقد خفنه اسمش؟ :))
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست...
وختی خوبم خیلی خوبم. وختی بدم نابودم. سگ تو ایناییکه همه چی ادمو میدوننو بگا میدن ادمو. هرچی فک میکنم نمیفهمم یسری ادما چرا اینطورین. من فک میکردم هرکی کسیو ناراحت کنه قطعن خودشم ناراحت میشه. اما نیس انگاری. کم ادمی زار زدن منو دیده. تعجبم ازون ادماییه که ...
ولش کن. محلی از اعراب ندارن اصن. درباره چی حرف دارم میزنم؟