مگر می شود ؟

 

مگر می شود پاییز باشد و دلت از غصه پر … 


جای خالی نبودنش هم سر به سرت بگذارد  

 اما آسمان که ابری شد  

 دلت التماس قطره های باران را نکند ،  

 مگر می شود ؟

من کودکی ام را میخواهم

خیلی دوس دارم برگردم به کودکی ام

زمانی که تنها دل خوشیم جوجه رنگیام بودن

میبردمشون تو چمنا تا کرم در بیارن بخورن

زمانی که ۵-۴ تا گنجشک داشتم و کارتن تایدی خونشون بود

واسشون در و پنجره درست میکردم تا احساس راحتی کنن

زمانی که تمام دنیام و زندگیم فقط اینا بودن

زمانی که ی ماشین مسابقه ای اندازه ی ۲ بند

انگشتم بود و بهش نخ میکردم و تو خیابون دنبال خودم

میکشیدم

و کیف میکردم که منم ماشین دارم

با خاک دست اندازی درست میکردم تا روش بالا و پایین بره

کاش بر میگشتم به اون وقتام وقتایی

که معنی تنهایی و خیانت و دوست و هیچ گوه دیگریو نمدونستم

ای کااااااااااااش 

تا الان نخواد تنهاییم و تو اینترنت باشم 

کاش زمان هیچ وقت پیشرفت نمیکرد هیچ وقت 

هیــس !

 

هیــس !
کــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو
بی صـــــدا تــــر بـــشــــکــــن
آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر
مـــمــــکــن است بــــیـــدار شــــود
وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش
!