دوســـت داشتـــن کســـــی کــه هـــم تـــورامـــــی خـــواهد
هـــم هـــمـــه را
خیــــانت اســـــت بــــه کســــی کـــه فـــقــط تـــورامــــی خـــواهـــد
نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ،
به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ،
نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ،
به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ،
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی ،
نــــــــمی بــــــــخشـــــــمت
اینجا زمین است زمین گرد است
تویی که مرا دور زدی
فردا به خودم خواهی رسید
حال و روزت دیدنیست
دیوانه می کند مرا.....
صدای شرشر باران
با شیشه های خیس خورده از قطراتش.........
با شبی که پرشده از اشک هایم
و خفه کردن هق هق هایم با بالشتم
با مرور کردن خاطرات تلخ و شیرینم از تو
با شنیدن اهنگ های مورد علاقه ات
گیر کرده ام در میان شبی که با انتظار سر میشود
سرانجام در اغوش تنهایی...
شب نیز صبح می شود
کم کم همه چیز تمام میشود
هق هق ها کم میشود
اهنگ قطع میشود
شب صبح میشود
من اما
تمام میشوم..!!!
تمام........................................!
دوباره آمده ای ،
اینبار شیرین تر از قبل دروغ میبافی ،
زیرکانه تر لبخند میزنی و دلبرانه تر ناز میکنی اما نازنین ؛
بعد از رفتنت دلم مرد و خیلی وقت است که مغزم تصمیم می گیرد نه دلم
پس لوند و دلبرانه که هیچ ، عاشقانه و صادقانه هم که بیایی من دیگر نیستم
ساعت پنج ُ دو دقیقه ی بامداد است !
از سر ُ صدای گربه ها در آن سوی پنجره
احساس ِ آرامش می کنم !
نفس ِ سرد ِ مرگ را بر گردنم احساس می کنم !
گاه به سرم می زند که خانه را به آتش بکشانم ،
تا او را بسوزانم ...
ولی خودکشی
بدترین ُ تابلوترین جلوه ی خودخواهی ُ غرور است !
"حسین پناهی"